زادروز متفکر و اندیشمند برجستهی سپهر مبارک روشنفکری دینی؛ شادروان نصرحامد ابوزید( ۱۰ ژوئیه ۱۹۴۳—۵ ژوئیه۲۰۱۰ )فرخنده باد.
نویسنده: عبدالحی خراسانی
«به اعتقاد من، قرآن تنها تجربه پیامبر نیست بلکه تجربه جامعه هم هست. جامعه در قرآن از طریق پرسش ها، ردکردن ها و حمله کردن ها به محمد، پیامبر اسلام، حضور چشمگیر دارد.
آنچه امروز به عنوان معجزه پیامبر اسلام معرفی می شود، در حقیقت فرآورده این فرآیند است.
قرآن حاصل گفتمان است که چون توسط عثمان خلیفه سوم جمع آوری شد به هیئت یک کتاب و متن در آمد. »
بخشی از مصاحبه حامد ابوزید با اکبر گنجی در سال ۲۰۰۶.
نصر حامد ابو زید حالا در خاک آرام گرفته است… دیگر نه فرمان قتلش توسط امثال ایمن الظواهری روح بلند او را می آزارد و نه صدور حکم طلاق همسرش توسط بنیادگرایان تکفیری خبیث، حریم امن زندگی اش را تهدید می کند.
او یک تنه در برابر تمام عناصر دگم اندیش، متحجر، فاسد، جاهل، تکفیری و ایمانداران ناخردمند ایستاد؛ تا بستر روشنفکری دینی از بین النهرین تا ماوراء النهر و از رود نیل تا رود آمو فراهم آید.
محمدرضا نیکفر، پژوهشگر فلسلفه می گوید: «کاش جهان اسلام ده ها تن ابو زید داشت و اینقدر زیاد داشت که نمی توانستند دیگر آنها را تکفیر کنند، اخراج کنند و حکم قتلشان را بدهند. متاسفانه هنوز تعداد کسانی مثل ابوزید کم هستند.
کسانی که آگاهی و شجاعت داشته باشند تا نظراتشان را بیان کنند و بگویند این متن قدیمی، این متن سنتی را، این متنی که در کانون یک دین نشسته به این صورت می فهمم و در این فهم خود در عصر کنونی و در کل تاریخ تنها نیستم و می شود اینگونه فهمید و با فهمی به صورتی دیگر جهانی بهتر داشت و به تفاهم بیشتری رسید.»
تکفیر وی در نهایت به صدور حکم جدایی از همسر مسلمانش منتهی شد. اما ابتهال یونس، استاد دانشگاه که به تازگی به عقد فیلسوف ۵۰ ساله درآمده بود، همپای او جلای وطن کرد و زندگی را در هلند پی گرفت. ابوزید در سال ۱۹۹۵ در دانشگاه لیدن هلند آغاز به کار کرد و به شهرتی بین المللی رسید.
کسی که مفهوم و معنی متن را از ابن عربی فراگرفت و به سطح آورد و قرآن را زمینی و لفظ پیامبر دانست و طرح نو درافگند تا دریچهای به رنسانس اسلامی باز گشاید.
اما دادگاه استبداد دینی و مفتیان تکفیر پرست و شمشیر بدست حکم تکفیرش دادند، بنیاد خانواده اش را با حکم ظالمانهی طلاق می خواستند بهم بریزند نه حرفش را می فهمیدند و نه قدرت درک منطقش را داشتند.
ابوزید می گوید سهم هر متن در گروه افق عقلانی و فرهنگی آنست. ما نمی توانیم بدون شناخت مخاطب اولیه که قرآن به زبان و فرهنگ او نازل شده است، قرآن را بفهمیم.
او به جای اینکه از کلمه تفسیر استفاده کند کلمه تاویل را انتخاب می کند. تفاوت تاویل و تفسیر در ادبیات ابوزید در اینست که در تاویل به نظر او مهمترین سهم از آن عقل است و نه نقل.
حامد ابوزید تفسیر را نقلی می داند و تاویل را عقلی، این نکته در اندیشه ابوزید بیش از بقیه موارد مورد استفاده واقع شده است.
او معتقد بود که متن قرآن از لحظه قرائت پیامبر از نص الهی به نص انسانی و قابل فهم تبدیل می شود.
او معتقد است که حتی فهم پیامبر از قرآن، مقدس نیست. یک فهم است، یک فهم بشری است.
یکی از اصلی ترین نظریات نصر حامد ابوزید اعتقاد او به بشری بودن قرآن می باشد، او قرآن را کلام محمد میدانست و معتقد بود برای فهم و برداشت قرآن باید از علوم رایج روز بهره گیری کرد.
لب لباب نظریات او در کتاب « مفهوم النص» مطرح شده است که خوشبختانه این اثر به زبان فارسی تحت عنوان « معنای متن» ترجمه و منتشر گردیده است راحت بخواب ای عزیز مصر زود باشد که نهال تفکر روشنفکران دینی شگوفه دهد و به بار نشیند و از ریشه پوسیده جریان نفرت انگیز، متحجر و دگم باور، عطر خردمندی باز شود و اسلام با صورت و سیرت نو؛ آرمانشهر رویایی را به نسل های بشر به ارمغان بیاورد.امیدوارم جوانان که دغدغه ای روشنفکری دینی دارند در این روز های مبارک میلاد این روشنفکر نام آور کشور مصر، آثار و نوشته های او را بیشتر مطالعه نمایند.
هزاران درود و سلام ما براو باد.
نقد دکتور محمدلله صخره در باب ابوزید…
مصداقِ حقیقیی تکفیر،ونمونهء ابو زید.
عقیدهء اسلامی جایگاه خود را از چهارده قرن به اینسو در میان عقائد متنوع در یک مساحت کلانی گرفته است،کلان در عرصهء توحید،کلان در عرصهء تکلیف،کلان در عرصهء حجت،کلان در عرصهء تعریف وتعبیر.لهذا تعیین مرز کفر وایمان در این عقیده واضح است.
درست است که اشخاصی و فرقه هایی در تاریخ قدیم وحاضر مسلمانان در راستای تکفیر پیشتازی نموده اند اما جمهور امت مسلمان در عین زمانی که پیشتازی در تکفیر را رد کردند « چنانکه که مقولهء امام ابوحنیفه که کسی از اهل قبله را تکفیر نمی کنیم،معروف است»خود قواعدی برای مصداقیت تکفیر با ابتنا بر مرز کفر وایمان در عقیدهء اسلامی وضع کردند واین یک چیزی معروف است و تعبیر جامع ومانع آن همان عبارت «انکار ما عُلمَ من الدین بالضروره» است.
در همین صدد جوامع مسلمان صرفنظر از سطح تقید به شرع برای ادای ذمهء حقوقی و برای ارایهء تعریف واضحی از خود با محل تکفیر برخورد کردند.
یکی از این اشخاصی که تکفیر مصداقیت خود را در شأن وی یافت دکتر نصر ابو زید بود.
لب ولباب عقیدهء ابو زید غیرِ وحیانی شمردن قرآن و ادعای تأویل آن از طریق ارایهء مفاهیم ناسازگار با مصادیق لفظی ونقل جمعی بود، شخصی که قرآن را نتیجهء سعی وتلاش شخصیی یک شخصی زیر لقب پیامبر بشمارد واورا مؤلفی مانند سائر مؤلفین بشمارد از دو حال خارج نشده است یا وی راست میگوید پیامبر دروغ میگوید، یا پیامبر راست میگوید وی دروغ میگوید.چون پیامبر در ابلاغ وحی به “طرزِ خارق العاده” هیچ شک وشبهه ی نگذاشته است و اگر مسلمانی در این شک کند قبرش را در میان قبور یهود ونصاری واهل شرک انتخاب کند هم خودش را راحت کرده است وهم مسلمانان را راحت کرده است.
جالب این است که برخی اشخاصی که یا نمیدانند یا در ستیز با اسلام قرار دارند یا دین اسلام را ترک گفته به ادیان نصرانی یا مجوسی گرویده اند یا اهل الحاد شده اند از یکسو بر کامل تعالیم اسلام به زعم خود خط بطلان میکشند واز سوی دیگر مسلمان نمایی میکنند و بر مصادیق تکفیر میشورند.
این طیف اگر بر ترک ساحت اسلام اعتراف کنند سخنی نیست اما مشکل انجا است که به قصد تحریف و یا هم بخاطر جبن وجبونیی که دارند که مبادا در اخر عمر لقب ردت بگیرند به طعن ولعن و سرزنش عموم امت مسلمان می پردازند واین منتهای زشتی ونیرنگ چنین طیف است که از عین چشمهء رذالتی که تکفیریان آب میخورند، آب میخورند.
ما در عین زمانی که شدیدا بر علیه تکفیر قرار می گیریم و ان را آفت جامعه میشماریم نمیتوانیم تحقق مصادیق ان را انکار کنیم ورنه مرز کفر وایمان را شکسته ایم.
روی هم رفته آراء ابو زید که بعضی نویسندگان ایرانی حتی بدون نام بردن از وی عاریت گرفتند وخود وی بدون نام بردن از شخص سودانیی بنام محمودمحمد طه اقتباس کرده بود از سوی مفکرین و علماء مورد تحلیل وتجزیه ورد واقع شد ومرحوم دکتر محمد عماره ومرحوم دکتر عبدالصبور شاهین از اشخاصی بودند که بر رد وی نگاشتند وعبثیت تأویل وی را بیان نمودند
نکتهء اساسی که میخواهم تذکر دهم و در این باره سابق هم تذکر داده بودم و آن این است که نصرابو زید از سوی نظامی تکفیر شد که یک نظام شبه سکولر بود. نظام مرحوم حسنی مبارک که معروف است،ودشمنی دستگاه قضائی مصر با اخوان و اسلامگرایان معروف است و در این جز انسان نادانی شک نمی ورزد.
اما همان دستگاه قضائی حکم به تکفیر نصر ابوزید بطریق ضمنی صادر کرد،اصدار حکم تکفیر از وظیفهء دستگاه قضائی نبود،ولی از اینکه شریعت اسلامی در بخش احوال شخصیه نظر به نص قانون تطبیق میشود وقوع ارتداد باعث فسخ نکاح مسلمه با مسلم میشود،اشخاصی نزد محکمه دعوای تفریق رفع کردند ومحکمه وقت خواست وقضات کتُب و افکار نصر ابو زید را مطالعه کردند وفیصله کردند که این شخص منکر اساسیات دین اسلام است ومرتد محسوب میشود و مطابق قانون احوال شخصیه همسرش اگر بر اسلام استوار است تفریق میشود،و کدام مجازاتی یا حتی طرد از سمت علمی را برای ابوزید مطرح نکردند.اینجا بود که سفارت های غربی وارد خط شدند و اورا وهمسرش را به خارج طلبیدند،نصر ابو زید وقتی هالند آمد متوجه شد که آن قدر وقیمتی را که توقع میکرد ندارد و حتی بعضی سخنرانی هایش را از طریق مترجم انجام میداد و نهایتا غمگین شد ومرد.
لهذا این سخن که گویا ابوزید را گروه خاصی و جماعت خاصی تکفیر کرده باشند حقیقت ندارد بلکه وی محل حقیقیی کفر بود که حتی شبه سکولران نیز به آن پی میبردند.اما بیابی یک عده اشخاصی که شک وشبهه ی نیست از دائرهء اسلام بریده اند نمیتواند حقیقت هویتی را که جوامع برای خود انتخاب کرده اند مسخ کند،جوامع مسلمان نمیتوانند تمام داشته ها وانباشته های خود را برای رضایت خاطر یک طیف محدود و مشت تهی و اوباشان فکر ونظر و پیش قراوالان اشغال ها، برباد دهد.
دستگاه قضائی نظام مصر یک دستگاه قضائی معمولی نبود و نیست، قویترین دانش حقوقی از بطن آن ترواش کرده است بلکه زمانی استعمار دستگاه قضائی مصر را بحیث بدیل آنچه محاکم شرعی دورهء عثمانی نامیده میشد حمایت میکرد، اما با اینهم چنین دستگاه قضائی نمیتوانست از مبانی واصول جامعهء خود آنگاه که پرونده علنی شود،چشم پوشی کند.
افکار ونظریات اشخاصی چون ابوزید شگوفایی برای جامعهء خود نیاوردند و نخواهد آورد.
چه شگوفایی؟
ابوزید زمانی مارکسیست بود، تحولات معروفی در جهان آمد ومارکسیزم جایگاه خود را از دست داد اما برای اشخاصی چون ابو زید حد اقل در چوکات کفر می زیبید که بر اندیشه های اقتصاد مارکسیستی در جامعهء خود مبارزه کند، اما مثلیکه او از مارکسیزم فقط مقولهء دین بنگ ملت ها ست را گرفت و وقتی که کاسهء کاپیتالیزم چربی کرد ان مقوله را از این طریق خوردن گرفت.ما نمونه های از این طیف را اینجا وآنجا می بینیم.
افکار ابو زید وابو زیدها چه شگوفایی می آرند؟مگر اکثریت قاطع نظام ها را در ممالک مسلمان نشین در دست ندارند؟ مگر در رأس مال ومنال و قدرت وحمایت همینها قرار ندارند؟
مگر مطیع وخاضع مطلق استعمار نیستند؟
اما آیا حتی در ادعای دمکراسی خود صادق بوده اند؟حرمتی به صندوق های رأی گذاشته اند؟ کدام شگوفایی اقتصادی داشته اند؟ مگر فقر ورنج و فرار اقتصادی مردم خاضع چنین نظامهای ابوزیدی مشهود نیست؟
زندان های حکومت های ابوزیدی مگر پر از هزاران زندانیی سیاسی نیستند؟
مگر در کشور خود نیز حاکمیت ابوزیدی ها را مشاهده نکردیم؟
شاید یگانه شگوفایی که افکار ابوزیدها در جوامع مسلمان بیاورند همین رسمی سازی لواط و درج آن در قانون باشد که فعلا به دین غرب تبدیل شده است،و یا هم مجرم انگاری فلسطینیان و بیضه مالی صهیونیزم.
حالا کسی بیاید و فقر وفاقه واستبداد وتعصب وزن ستیزی و قوم ستیزی ومذهب ستیزی در بعضی حکومت های مذهبی را مثال دهد حق دارد و در موارد زیادی واقعیت را هم انعکاس می دهد، اما تناسب و کمیت داوریی خود را خواهند داشت.