در زندگي روزمره، ما واژۀ صلح را بهطور مكرر استعمال ميكنيم، اما به رغم كاربست فراوان آن، مفهوم صلح چندان روشن نيست. معمولا در روابط بینالملل از وضعیت صلح و جنگ در مناسبات دولتها سخن گفته میشود. منشور ملل متحد هدف اصلی این سازمان را حفظ و برقراری صلح و امنیت بینالمللی میداند. از سویی، صلح یکی از مهمترین راههای خاتمۀ جنگ شناخته شده است. همچنین صلح به وضعیتی اطلاق میشود که در مناسبات بین دولتها مخاصمه و درگیری مسلحانه وجود نداشته باشد. اما نكتۀ قابل توجه آن است كه امروزه در روابط بینالمللی مفهوم صلح با فقدان جنگ یکسان نیست، چراكه برقراری صلح متضمن اقدامات مثبت کشورها در تنظیم روابط خود بر اساس مناسباتی دوستانه است.
در شرایطی که دولتها همواره در پی منافع خود بوده و امنیت را فقط برای خود خواستهاند، حفظ و برقراری صلح و امنیت بینالمللی وظیفهای دشوار بوده است. ازاینرو، ادیان همواره کوشیدهاند تا با تبیین اهمیت صلح و امنیت مشترک برای تمامی جامعۀ بشری، دولتها را از امنیت و منافع ملی به امنیت و مصالح جامعۀ بشری فرا بخوانند. چنانکه با دقت در فرامین الهي در می یابیم که تمام شرایع الهی خصوصاً اسلام ، بر دوستي، مهرباني و مدارا استوار بوده و پيامبران، در ميان مردم به گستراندن صلح ، صفا، صميميت و آرامش در جوامع بشری سعی وافر نمودند
بنابراین، براي یافتن مفهوم صلح با انبوهی از مفاهیم روبرو هستیم که برخی در برابر مفهوم جنگ بیان شده اند و برخی دیگر به تعریف از صلح پرداخته اند. جنبشهای صلحطلبانه با پشتوانۀ فکری مصلحان اجتماعی و متفکران مذهبی در سدههای اخیر، در شرایطی بهظهور رسیده است که سیاست ملی بسیاری از دولتها از اندیشههای خطرناک داروینیسم اجتماعی الهام گرفته بود که اعتقاد داشت برای بقای خود بایستی در منازعهای مستمر، ملتهای ضعیف را از عرصۀ وجود حذف نمایند.
در این قسمت میخواهیم مفاهیم مختلف و مرتبط با صلح را بازشناخته و نشان دهیم كه از طریق شناسایی مفاهیم، آموزهها و تعاليم دين اسلام در باب صلح میتوان زمینههای برقراری روابط دوستانه و مودتآميز میان مسلمانان و ساير ملتها را شناخت که در این بحث به معانی لغوی و اصطلاحی آن می پردازیم.
الف= مفهوم لغوي
صلح ( بهضم صاد و سكون لام ) یك واژه عربی است. معنای فارسی آن عبارت از سازش و آشتی میباشد. (عمید، (1371،ص702)
ابن منظور صلح و صلاح را ضد فساد بیان نموده و ريشه اصلي آن ( ص، ل و ح ) را اصل و ریشه این کلمه دانسته که دلالت بر ضد فساد میکند. (ابن منظور، 1414، ج2، ص516)
راغب میگوید: این كلمه نقطه مقابل فساد و تباهى است و بیشترین كاربردش در افعال و كارها میباشد. (راغب اصفهانی، 1418،ص409)
از نظر اهللغت، صلح اسمى است كه از واژه مصالحه گرفته شده و در مذكر و مؤنث یكسان بكار برده مىشود. این كلمه در اصطلاح سیاسى به معناى پایان جنگ بر مبناى شروطى است كه آن را شُرُوط الصُّلْح مینامند. (مهیار، 1410، ص557)
آنچه از مجموع نظرات اهل لغت بدست میآید ایناست که صلح به معنای دور کردن فساد از بین مردم که به علل مختلفی بهوجود آمده است میباشد.
ب- مفهوم اصطلاحی
در مورد معنای اصطلاحی صلح اقوال مختلف ارائه شده است زیرا که صلح دارای موارد مختلفی از قبیل صلح در معاملات اقتصادی، صلح میان زن و شوهر، صلح میان گرو های درگیر جنگ و غیره می باشد.
چنانچه حسن عمید می گوید: صلح در اصطلاح سیاست، دست کشیدن از جنگ با عقد قرارداد است، و در اصطلاح فقه، نوعی از عقود است که کسی ملکی یا مالی یا حقی از خود را بهدیگری واگذار کند و ببخشد، یا دعوایی را با قرار و پیمانی بین خود حل و فصل کنند. (عمید، (1371،ص702)
صلح در عرف سیاسی بهحالت عدم مخاصمه بین کشورها اطلاق میشود. بین کشورهایی که در حال جنگ هستند، صلح در حالی برقرار میگردد که بین آنها پیمان صلح بهامضاء برسد. لذا از آتش بس در جنگ و حالت ترک مخاصمه صلح تلقی نمیشود؛ زیرا هر آن ممکن است بدون اخطار قبلی یکی بر دیگری وارد جنگ شوند. ( طلوعی، 1385، ص665)
مفهوم صلح در منابع فقهی مذاهب اسلامی ریشهی عمیق دارد برخی از اهل سنت صلح را چنین تعریف میکنند « عقد وضع لرفع المنازعة »( ابن همام، بی تا، ج7، ص27) : عقدی است که برای دور کردن منازعات وضع شده است.
از فقهای امامیه، علامه حلی در مورد تعریف صلح چنین بیان نموده است می فرماید: ” الصلح عقد شرع لقطع التنازع بين المختلفين ” (حلی، 1419، ج5، ص2): صلح عقدی است که مشروع شده است بخاطر قطع منازعه بین دو اختلاف کننده.
جامع ترین تعریف صلح که در برگیرنده همه انواع تعاریف صلح می باشد، علامه حطاب رعینی، نموده است وی می فرماید ” الصلحُ: هو رَفعُ الحربِ و المُخاصَمَات علی شروطٍ تُعرَفُ بشروطِ الصلحِ، او هو عقد یرفع النزاعَ “. (حطاب، 1412، ج5، ص79) : صلح : به معنای برداشتن جنگ و دعوا را بنا بر شروطیکه بنام شروط صلح یاد می شوند، یا صلح عبارت از قرار داد و موافقتنامه ای است که به منازعه خاتمه می بخشد.
این تعریف اصطلاحی صلح جامع بوده شامل تمام انواع صلح از قبیل صلح معاملاتی، فامیلی و یا نظامی می باشد.
در يك دسته بندي كلي مي توان گفت كه صلح در سه معنا به كار مي رود: 1. معناي لغوي كه به معناي دوستي، آشتي و سازش؛ 2. معناي حقوقي كه پايان يافتن ناسازگاري و نزاع بين دو يا چند نفر است؛ 3. در معناي سياسي آن كه پايان اختلاف و جنگ بين دو كشور يا همزيستي مسالمت آميز بين كشورها را نيز صلح می نامند.
ج- اصالت صلح یا جنگ در منابع فقهی
قبل از همه باید گفت نسبت به اینکه ارتباط مسلمانان با دیگران اصلاً بر صلح است یا جنگ، به دو دیدگاه روبرو هستیم، یک دیدگاه بر این است که اصل روابط مسلمانان بادیگران بر جنگ است و دیدگاه دوم اصل روابط مسلمانان را با غیر مسلمانان بر صلح میدانند که در زیر به توضیح این مطلب میپردازیم.
- نظریه اصالت جنگ با غیر مسلمانان
بعد از قرن دوم هجری تقریباً عموم فقهای اهل سنت و شیعه، باورمند بر این بودند که اصل ارتباط مسلمانان با غیر مسلمانان، جنگ است و کارزار ابتدایی یا همان جنگ هجومی با کافران ، مانند مبارزهی دفاعی، واجب است تـا بـه اين وسـيله مشركانْ اسلام بياورند و اهل كتاب نيز يا مسلمان شوند يا جزيه بپردازندتا اینکه بـا مـسلمانان خصومت نورزند، مانع تبليغ و دعوت اسلامي نگردند و به ضعيفان و زيردستان ستم نكنند.و بر همین اساس دنیا را به دو دار یعنی دارالحرب و دارالاسلام تقسیم نمودند (زحیلی، 1412، ص124)
مبنای این نظریه براین است که کفر را سبب جنگ با کفار میدانند و تا زمان بقای کفر در روی زمین، اصل بر جنگ میباشد چون برخی از این طیف به این نظر اند که دعوت اسلامی بصورت یک امانتی بر عهدهی امت اسلامی است، اگر غیرمسلمانان دعوت مسالمت آمیز را قبول نکردند، برمسلمانان لازم است تا با شمشیر و جنگ به دعوت شان بروند. (شیرازی، بی تا، ج2، ص123)
بابرتی از فقهای افل سنت ویکی از شارحین “الهدایه” در فقه احناف، اصل را بر حرب قرار داده است و به این عبارت آن توجه کنید « وقتال الكفار، الذين امتنعوا عن الإسلام وأداء الجزية (واجب وإن لم يبدءوا بالقتال للعمومات) الواردة في ذلك كقوله تعالى (فاقتلوا المشركين) [التوبة: 5] (وقاتلوهم حتى لا تكون فتنة) [البقرة: 193] (كتب عليكم القتال)[البقرة: 216] وغيرها.» (بابرتی، بی تا، ج4، ص441)
یعنی جنگ با کفاری که از قبول اسلام و جزیه دادن امتناع ورزیدند واجب است، هرچند آنها شروع کننده به جنگ نباشند، چراکه آیات وارده در قرآن، بصورت عموم آمده است و از آن جمله میتوان به آیات 5 سوره توبه، 193، 216 سوره بقره و دیگر آیات اشاره کرد.
این فقيهان، به مقتضاي ادله از جمله آيات مطلق جهاد در قرآن، كفر را علت تشريع جهاد ابتدايي و صلح را چیز عارضی می دانند،و این نوع تفسیرها ناشی از اقتضائات زمانی، مکانی خاص بوده که در عصر کنونی قابلیت تطبیق نداشته، و تنها کارکرد آن تضعیف موضع اسلام و سبب القای جنگ طلب و خشونت ورز بودن اسلام، در افکار عمومی جهانی میشود.
2. نظریه اصالت صلح با غیر مسلمانان
برخی از متقدمین فقهای اسلامی و بسیاری از پژوهشگران و نویسندگان مسلمان معاصر معتقدند دین اسلام همانطور که از اسمش پیداست، دین صلح است، نه دین جنگ.
از این دیدگاه، اسلام هرگز به جنگ و خونریزی برنخاسته است و از شعار مسلمانان که همانا لفظ «سلام» است صلح جویانه ترین پیام را در عالم میتوان دریافت. (آل احمد، 1385، ص17)
قائلین این دیدگاه فقهایی هستند که با امعان و دقت نظر در آیات قرآنی و آثار روایی، مبنای اسلام را بر صلح دانسته و جنگ را یک وضعیت عارضی می دانند و اساساً اسلام آوردن را از روی اجبار پذیرفته نمی دانند. ضمناً علت جنگ را محض کفر و انکار دین ندانسته بلکه جنگجویی و تجاوز می دانند، همچنین بر این باور اند که قرآن و سنت نبوی اصالت را به صلح داده و جنگ فقط بصورت دفاعی و زمانی که مسلمانان مورد تهاجم و یورش عینی دشمنان قرار گرفته باشند، مشروع است. وآنهم برای دفع تجاوز و پشتیبانی از دعوت اسلامی ضرورت می یابد و در آن سیطره و غلبه بر دیگران جایی ندارد.
مثلا فقهای حنفی میگویند: اینکه کشتن زنان، اطفال، شیوخ و امثال شان در جنگ، جایز نیست، به این نتیجه میرسیم که محض کافر بودن، علت جنگ برای ما نیست، بلکه علت اصلی تهاجم آنها میباشد. ( شیخ نظام، 1411، ج2، 194)
علماي اهل سنت با بررسي دلالت نصوصی پرداخته اند که در آنها امر به جنگیدن شده است و در مورد آیاتی از قبیل (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ..)( بقرة، آيه 216.): جنگ بر شما واجب گشته است ، و حال آن كه از آن بيزاريد و آیه (فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ)( توبة، آيه 12) : پس با پیشوایان کفر کارزار کنید، و این آیه ( وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَآفَّةً)( توبة، آيه 36): با همه مشركان بجنگيد همان گونه كه آنان جملگي با شما ميجنگند، فرمودند که «ال» در آیهی( كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ ) برای عهد است نه برای جنس، و مراد جنگیدن معهود و مذکور در سوره است؛ یعنی کسانی که مأمور به قتال شان هستند کسانی اند که با مسلمانان میجنگند، بنا به فرمودهی خداوند متعال:(وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَآفَّةً) پس فایده اش ایناست که جنگیدن ما که به آن مأمور هستیم جزای جنگیدن آنها و سببی برای آناست.(قرضاوی، 1396، ج1، ص475-476)
ابن همام گفته است: فرمودهی پیامبر اکرم(صلي الله عليه وسلم) در بعضی از روایات صحیح در نهی از کشتن زنان وقتی زن کشته شدهی را دید، گفت « این که نمی جنگیده است» ( ابن همام،بی تا، ج4، ص279-280) ثابت میشود که فقها بصورت کل، اصل جنگ را به جهت کفر نمیدانند.
ابن صلاح در فتاوای خویش می نويسد: ” اصل براین است که كفار نیز باقی بمانند، خداوند انسان ها را برای کشته شدن خلق نکرده است و نابودی آنها را نمیخواهد، کشتن آنان جز در یک وضعیت عارضی که خطرناک و مضر باشند جايز نبوده و چنین برخوردی کیفر کافر بودن آنان نیست، زیرا دنیا محل چنین مجازات های نمی باشد”. (زحیلی، 1406،همو)
پس به این نتیجه میرسیم که از دیدگاه متأخرین و فقهای معاصر، اصل روابط با غیر مسلمانان صلح میباشد و این فقها در تألیفات و کتب مختلف صراحتا و یا اشارتاً به این مطلب پرداخته اند.
منابع و مآخذ
- ابن منظور، محمد بن مكرم،(1414). لسان العرب، بیروت: دارصادر.
- ابن همام، كمال الدين محمد بن عبد الواحد،(بي تا). شرح فتح الْقَدِير، بیروت: دار الفكر.
- احمدی، محمدرضا، (1384) امنیت؛ مفاهیم، مبانی و رویکردها، قسمت دوم: رویکرد اسلامی، مربیان، شماره 15.
- آل احمد، جلال،(1385). غربزدگی، تهران: صدرا.
- بابرتی، أکمل الدین محمد بن محمد بن محمود،(بي تا). العناية شرح الهداية، بيروت: دارالفکر.
- حطاب رعینی، محمد بن محمد بن عبد الرحمن (1412). مواهب الجليل لشرح مختصر الخليل، بیروت: دار الفكر
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، (1418 ). المفردات فی غریب القرآن، دمشق : دارالعلم الدار الشامیة.
- زحیلى، وهبۀ (1403ق)، العلاقات الدولیۀ فى الاسلام، بیروت، مؤسسۀ الرسالۀ، ، ص 120.
- _______، (1412). آثارالحرب فی الفقه الاسلامی، دمشق: دارالفکر. طبع چهارم.
- ________،(1406). قضایا الفقه و الفکر المعاصره دمشق، دارالفکر، طبع اول.
- ________1410). الفقه الاسلامی وادلته، دمشق، دارالفکر، طبع اول.
- طرابلسی حنفی، علاء الدين أبو الحسن على،(بی تا). معين الحكام فيما يترددبين الخصمين من الأحكام، طبعة المطبعة الميمنية،