گذشته ها فکر میکردم که شاید همهی بدبختیهای جهان قدیم از جهل باشد.
آن روزگار، دانش سیر مقدماتی خود را میپیمود. یادگیری و آموزش، محدود بهاندکی از آدمها در طبقهی اول جامعه بود. بهروایتی، در میان تازیان، کمتر از ده نفر به خطخوانی آشنایی داشتند، اما شترچرانها و بردههای سیاهپوست که در مجالسهای اجتماعی و فرهنگی کسی آنها را تأویل نمیگرفت، پس «امین» آمده بود و از آنها «امان» ساخت؛ امنیتی در روحشان که عقیدهی بنیادی را متجلّی میکرد. سلامتی در رفتارشان که دانش اخلاق را بهتکامل رساند. سیاستی در ادارهیشان که بدون گردن بریدن، آغوشهای پذیرش باز و جشنهای آزادی و سرور برپا میشد.
اما امروز، دانش سیر صعودی خود را میپیماید. جاییکه سواد در نظام آموزشی ملل به چهار دسته تقسیم میشود و کودک در جهان اول و دوم، همزمان قادر به یادگیری دو الی پنج زبان است. پس محدود کسی نیست که در جهان امروز، مفکورههای خشکاندیشان و زیادهرویان را نشناسد. نوآوری و پیشرفت روز، بعضی از آدمهای خلاق را تا جایی هدف و مسیر میدهد که بدون راهنمای همیشگی، آفریدگار شوند (نظیرش را در هوش مصنوعی مییابیم). و همچنین، علم در گسترش است؛ بهگونهای که در هر بخش اصلی و فرعی آن، هزاران کتاب جدید و پژوهشگر فعال وجود دارد.
پس چرا جنگ؟ آیا نادانی و جهل مطرح است؟
او انسان را ضعیف آفریده است؛ ضعیفی که با برنامهریزیهای دقیق، احسن تقویم را درمییابد، پس او برمیگردد و میگوید: بیهدف رها نشدهای!
اینکه آدم با هدفهایش، در طول تاریخ، در کنار منطق و شناخت، نفسش را به انانیت و خودخواهی میدهد، روشن است؛ جاییکه میبینیم از شجرهی آن خانوادهی شریف عرب، سفّاحها را تاریخ سفّاک خواند و از ظلم آن، «بوحنیفهها» عاقبت بهکام مرگ رفتند و برمکیان و خراسانیها از سیاست آن روزگار حذف شدند. این مثال از جامعهی اسلامی بود، و آنجاییکه «هیتلرها» بهنوعی، به مفهوم واقعی «ضالین» رسیده بودند — ما «ضالین» را در نماز خود روزانه بیشتر از ۳۰ بار تکرار میکنیم و آن هیتلر از نظر اتحاد ملل محکوم به فاجعهی انسانی است. دانسته میشود که اغلب انسانها از میان کفر و مسلمان، آزادی و حقوق دیگران را در نظر نمیگیرند. در پایان این نگاه، پاسخ ایجاد میشود: انسانها ضرورت به رهبر واقعی دارند. پس در مییابیم که نبرد واقعی، بهعنوان جبههی سوم و چهارم، مسیرش را از جهل جدا میکند.
ایرج امین | ۰۴/۳/۲۴